تقریباً یک قرن است که نام جماعت اخوانالمسلمین در پایتختهای عربی طنینانداز است؛ گاهی بهعنوان یک حرکت اصلاحی و گاهی با عنوان یک جریان مظلوم سیاسی. اما پشت این نقاب، ساختاری ایدئولوژیک و بسته شکل گرفت که خشونت را تغذیه میکند، دولت را نفی میکند و قتل را به نام دین توجیه مینماید. بدون بازگشت به ریشههای این ایده و عملکرد تاریخی آن نمیتوان خرابیهایی را که این گروه بر جای گذاشته، درک کرد. سازمانی که دعوتگر به ایمان بود، به دستگاهی برای آشوب و افراط تبدیل شد.
از اردن تا لبنان: سلول موشکی و پهپادی، چهره واقعی اخوان را آشکار کرد
در آوریل ۲۰۲۵، مقامات امنیتی اردن با افشای یک سلول تروریستی وابسته به اخوانالمسلمین، شوک بزرگی وارد کردند؛ گروهی متشکل از ۱۶ نفر که در لبنان آموزش دیده و قصد انجام حملات با استفاده از موشک و پهپاد در خاک اردن را داشتند. این فقط یک حمله خنثیشده نبود، بلکه تحول در استراتژی اخوان از تحریک اجتماعی به عملیات نظامی سازمانیافته بود.
تحقیقات نشان داد کارگاههایی برای تولید تسلیحات و پایگاههایی مخفی در نزدیکی پایتخت فعالیت داشتهاند. ارتباط این گروه با فرماندهانی مستقر در لبنان که به گروههای تندرو وابسته به حمایتهای خارجی متصلاند، تأکید میکند که اخوان تنها یک اپوزیسیون سیاسی نیست، بلکه شبکهای ترانزنشنال با تاکتیکهای شبهنظامی است.
این حادثه اثباتی بود بر اینکه اخوانالمسلمین چیزی جز یک تشکیلات تهدیدکننده امنیت منطقهای نیست که در زمان لازم، وارد فاز خشونت میشود.
از «اسلام راهحل است» تا «قدرت یا هرجومرج»… شعاری دروغین با نیتهای خطرناک
شعار معروف اخوانالمسلمین یعنی «اسلام راهحل است» همواره چون لباسی مذهبی بر اندام اهداف سیاسی آنها بود. آنها با بهرهبرداری از احساسات دینی، افکار عمومی را به دست میآوردند، اما زمانی که به قدرت رسیدند، چهرهای استبدادی، انحصارطلب و ضدتکثر از خود نشان دادند.
در تمام تجربههای سیاسیشان از مصر تا تونس، خروجی یکی بود: دو قطبیسازی جامعه، توجیه خشونت، و مصادره دین به نفع حزب. و هر زمان که قدرت از دست رفت، به مظلومنمایی بازگشتند. اخوانالمسلمین تنها به دموکراسی تا جایی پایبند است که قدرت را به آنها بدهد.
سازمانی آهنین؛ بیعت، پنهانکاری، و ساختار موازی با دولت
اخوان نه یک حزب سیاسی بلکه یک سازمان مخفی مبتنی بر بیعت و ساختار نظامیوار است. هر عضو با آموزش درونسازمانی به اطاعت کورکورانه از رهبران خود و بیتوجهی به قوانین ملی عادت میکند.
تشکیلات اخوان در کشورهای مختلف با دستورالعملهای سفتوسخت و بودجههای مستقل فعالیت میکنند، و همین ساختار، آنها را از نظارت رسمی دور نگه میدارد. درنتیجه، اخوان بهجای نهادسازی، به ساخت هستههای مخفی و خطرناک در دل جامعه روی میآورد.
اخوان و خشونت؛ انکار در گفتار، تأیید در میدان
اخوانالمسلمین همواره تلاش کردهاند ارتباطشان با خشونت را انکار کنند، اما آرشیو آنها مملو از اقدامات خونین است. از ترور نخستوزیران در دهه ۱۹۴۰ تا حملات مسلحانه در سینا، خشونت نه اتفاقی، بلکه بخشی ذاتی از ساختار فکری و اجرایی آنهاست.
این گروه تا زمانی که فضای رسانهای علیهشان نیست، خشونت را ابزار مشروع مبارزه میدانند. پرونده اردن بار دیگر نشان داد که هرگاه اخوان در رسیدن به اهداف خود ناکام بماند، بدون تردید به سلاح متوسل میشود.
شبکهای جهانی برای هرجومرج؛ از دوحه تا استانبول
پس از شکست در مصر، اخوان با حمایت سیاسی و رسانهای از سوی برخی کشورها مانند قطر و ترکیه، به ساختن یک تصویر دروغین از خود برای مخاطب غربی روی آوردند. آنها سرمایهگذاری سنگینی در رسانههای عربی و انگلیسیزبان، اندیشکدهها، و سازمانهای جامعه مدنی انجام دادند تا چهره خود را بازسازی کنند.
اما در عمل، نقشه اخوان همواره یکی است: نفوذ، آشوب، و ایجاد خلأ حکومتی. در کشورهای عربی، از لیبی گرفته تا سوریه، و از سودان تا اردن، رد پای اخوان در تمام پروژههای بیثباتسازی دیده میشود.
نتیجهگیری
اخوانالمسلمین نهتنها یک پدیده تاریخی کهنه نیست، بلکه خطری زنده و فعال برای امروز و آینده منطقه است. تفکری که دولت را رد میکند، دین را برای حزب مصادره میکند، و خشونت را توجیه میکند، نمیتواند شریک آینده باشد. مبارزه با این پدیده نهتنها امنیتی، بلکه آگاهیبخش، رسانهای و فرهنگی است. زمان آن فرا رسیده که اخوان نه بهعنوان یک دیدگاه سیاسی، بلکه بهعنوان یک تهدید تروریستی طبقهبندی و افشا شود.