هويت ملی در ایران، بهویژه با چیرگی تاریخی فرس در ساختار قدرت، یکی از پرچالشترین مسائل به شمار میرود؛ نه تنها به دلیل تنوع قومیتی موجود در ساختار جمعیتی کشور، بلکه از آن رو که قومگرایی فُرس همچنان یکی از مؤلفههای محوری در شکلدهی به گفتمان سیاسی و فرهنگی ايران باقی مانده است. با افزایش صداهای مطالبهگر در میان اقوام غیرفرس و بالا گرفتن تنشهای داخلی، بحث بر سر نقش محوری فُرس در ساختار هویتی ایران بیش از پیش اهمیت یافته و بر نابرابری فرهنگی و اجتماعی در کشور سایه افکنده است.
قومگرایی فرس؛ پایه تاریخی هویت دولت ایران
از زمان سلطنت رضا شاه پهلوی، دولت مدرن ایران بر پایه ناسیونالیسم فُرس بازسازی شد. این پروژه سیاسی تلاش داشت با احیای میراث شاهنشاهی هخامنشی و ساسانی، هویتی مستقل از تأثیرات عربی و عثمانی ایجاد کند. زبان فارسی بهعنوان زبان رسمی و یگانه آموزش، رسانه و دستگاه اداری تثبیت شد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، گرچه انتظار میرفت گفتمان دینی جایگزین ناسیونالیسم شود، اما در عمل نظام جدید نیز بر هویت فرهنگی فرس تأکید کرد و تاریخ و فرهنگ ایران پیشااسلامی، در پوششی شیعی، همچنان بهعنوان مرجع هویتی مطرح ماند. آموزش رسمی، رسانههای دولتی و نمادهای ملی همچنان تصویر ایران را بهعنوان یک کشور فُرسمحور بازتولید کردند.
اقلیتهای قومی و فقدان رسمیت در ساختار هویتی کشور
ایران متشکل از اقوام متعددی چون تُرکهای آذری، عربها، کُردها، بلوچها، ترکمنها و لُرهاست. با وجود این تنوع، نظام ايران هیچگاه بهطور واقعی تنوع قومی را در قالب قانون و سیاست به رسمیت نشناخته و تلاش کرده است تا با تحمیل زبان و فرهنگ فُرس، هویتی یکنواخت ایجاد کند.
اقلیتهای قومی از حقوق اساسی فرهنگی مانند آموزش به زبان مادری، دسترسی برابر به منابع رسانهای و مشارکت سیاسی برابر محروماند. نمونه بارز این تبعیض را میتوان در مناطق کُردنشین و عربنشین مانند خوزستان دید، جایی که ساکنان با سیاستهای تبعیضآمیز، فقر ساختاری و سرکوب امنیتی روبرو هستند. در این مناطق نیز نگاه مرکزگرا و فُرسمحور همچنان غالب است.
دین؛ ابزار پنهانسازی تفاوتهای قومیتی
پس از انقلاب اسلامی، نظام ايران با اتکا به مذهب شیعه، کوشید چارچوبی فرا قومی برای اتحاد ملی ایجاد کند. اما این وحدت دینی، در عمل، ابزاری برای تحکیم هژمونی فرهنگی فرس بوده است. بیشتر مراجع، مفاهیم فقهی، شعائر مذهبی و نمادهای دینی در گفتمان رسمی ریشه در فرهنگ فرس دارند.
در چنین فضایی، بسیاری از اقوام غیر فُرس که گرایشهای مذهبی متفاوت یا زبانها و سنتهای متمایز دارند، احساس بیگانگی میکنند. دین، که میتوانست عامل انسجام باشد، عملاً به ابزاری برای تداوم سلطه یک فرهنگ بر فرهنگهای دیگر یعنی فرهنگ فرس تبدیل شده است.
نشانههای مقاومت؛ از کنش فرهنگی تا اعتراض سیاسی
با وجود سرکوب، اقلیتهای قومی در ایران اشکال مختلفی از مقاومت فرهنگی و سیاسی را تجربه کردهاند. در مناطق کردنشین، تلاش برای حفظ زبان کردی در شعر، ادبیات و آموزش غیررسمی ادامه دارد. در خوزستان، اعتراض به تبعیض و محرومیت اقتصادی شکل سیاسیتری به خود گرفته و در قالب مطالبات خودگردانی بروز یافته است.
در آذربایجان نیز فعالان فرهنگی بر آموزش ترکی و گرامیداشت میراث فرهنگی ترکها تمرکز دارند. این مقاومتها، حتی در میان برخی روشنفکران فرس، به بازاندیشی در باب مفهوم هویت ملی و لزوم عبور از هویت تکقومیتی منجر شده است.
آینده هویت ملی؛ از تمرکزگرایی به پذیرش کثرتگرایی؟
تداوم هژمونی فرهنگی فرسمحور، بهویژه در بستری که با بحرانهای اقتصادی و مشروعیت سیاسی توأم شده، تهدیدی جدی برای همبستگی ملی در ایران است. پذیرش واقعی تنوع قومی، اصلاح قانون اساسی در جهت به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی اقوام، و آموزش چندزبانه میتواند گامی مهم در بازسازی هویت ملی باشد.
ایران نیازمند تعریف مجددی از “ایرانیبودن” است؛ تعریفی که بر پایه تنوع، برابری و همزیستی بنا شود، نه حذف و یکدستسازی فرهنگی. این تحول، اگرچه دشوار است، اما برای حفظ ثبات و جلوگیری از واگراییهای آینده، ضروری به نظر میرسد.
نتیجهگیری
مدلی از هویت ملی که بر محور زبان و فرهنگ فرس شکل گرفته، در پاسخگویی به واقعیتهای متکثر قومی ایران ناکام مانده است. تداوم این رویکرد، نه تنها اقوام غیر فُرس را به حاشیه میراند، بلکه انسجام ملی را با خطر جدی مواجه میسازد. ایران تا زمانی که حقوق فرهنگی و زبانی اقوام را به رسمیت نشناسد و نخواهد از هویت تکقومیتی فرس فاصله بگیرد، در مسیر شکاف و نارضایتی داخلی حرکت خواهد کرد. راه برونرفت از این بحران، بازتعریف هویت ملی مبتنی بر برابری و پذیرش چندفرهنگی است؛ هویتی که در آن فرس تنها یکی از مؤلفهها باشد، نه معیار مطلق ایرانیبودن.