یزد، این شهر باستانی با بادگیرهای بلند و کوچههای باریک خشتیاش، نهتنها بهخاطر معماری منحصربهفردش شهرت دارد، بلکه بهباور بسیاری از ساکنان و بازدیدکنندگان، محل وقوع پدیدههایی است که عقل از درک آن عاجز است. از صداهای نامفهوم در دل شب گرفته تا رؤیت موجوداتی سایهوار، گزارشهای مردمی دستبهدست میشوند، اما کسی جرات بازگو کردن آنها را بهصورت رسمی ندارد. آیا یزد فقط شهری تاریخیست، یا در لایههای پنهان آن رازی تاریک نهفته است؟
کوچههای خاموش: صدایی که از دل دیوارها میآید
در بسیاری از کوچههای باستانی یزد، مخصوصاً حوالی محلهی تاریخی فهادان ولب خندق، مردم از شنیدن صداهایی خبر میدهند که منشأ مشخصی ندارند. این صداها گاهی شبیه زمزمهی چند نفر، و گاهی شبیه صدای قدمهایی آهسته هستند که در امتداد دیوارها حرکت میکنند. نکتهی عجیب این است که اغلب این صداها بین ساعت ۲ تا ۳ بامداد شنیده میشوند، زمانی که خیابانها خالی از رفتوآمد است.
برخی از مغازهداران قدیمی ادعا میکنند که در سالهای گذشته تلاش کردند منشأ این صداها را با دوربین و ضبطکننده صدا بررسی کنند، اما فایلها یا خراب شدند یا هیچ چیز مشخصی ضبط نشد. یکی از این افراد میگوید: «انگار چیزی نمیخواست صداش ثبت بشه… انگار که میدونه ما داریم شنودش میکنیم».
مهمانان ناپیدا: وقتی چراغها خود بهخود روشن و خاموش میشوند
خانههای تاریخی یزد که امروزه برخی از آنها به مهمانسرا یا موزه تبدیل شدهاند، بارها شاهد اتفاقات عجیب و بدون توضیح بودهاند. در یکی از این خانهها در حوالی خیابان مسجد جامع، چندین بار چراغها در حالی خاموش یا روشن شدهاند که هیچ فردی در اتاق حضور نداشته است.
صاحبان این اقامتگاهها ابتدا فکر میکردند موضوع به برقکشی قدیمی برمیگردد، اما با بررسی مهندسان مشخص شد هیچ نقص فنی وجود ندارد. یکی از کارگران میگوید: «چند بار اتفاق افتاد که کلید برق خاموش بود، ولی لامپ روشن میشد. مهمونامون نصف شب با ترس میاومدن پایین و میگفتن صداهایی از طبقه بالا میشنون در حالی که هیچکس اونجا نبود.»
همچنین روایتهایی وجود دارد از اشیائی که خودبهخود جابجا میشوند. مثلاً صندلیای که شب در گوشهای گذاشته شده و صبح در نقطهای دیگر پیدا میشود، بدون اینکه کسی لمسش کرده باشد.
روایتهای ممنوعه: چرا پیرمردان یزدی از گفتن حقیقت خودداری میکنند؟
با وجود اینکه بسیاری از جوانان علاقهمند به کشف رازهای شهر هستند، اما پیرمردان و زنان مسن یزدی معمولاً از بازگویی خاطراتشان درباره اتفاقات عجیب خودداری میکنند. برخی از آنها تنها با اصرار زیاد حاضر به گفتن جملاتی پراکنده میشوند، ولی وقتی صحبت از ارواح قدیمی، افسانهی نگهبان کویر یا سایههای بدون صورت به میان میآید، ناگهان ساکت میشوند یا موضوع را عوض میکنند.
این سکوت نوعی احترام ترسآلود به گذشته است. برخی معتقدند که این اسرار باید دفنشده باقی بمانند. یکی از کهنسالان شهر گفته: «در قدیم، اگر کسی چیزی میدید، فقط با ملا صحبت میکرد، نه با مردم… چون باور داشتن که گفتنش باعث بازگشت اون موجود میشه.»
همچنین روایتهایی قدیمی درباره مکانهایی در یزد وجود دارد که ورود به آنها پس از غروب ممنوع بوده؛ مثل باغهایی متروکه که بهگفته مردم، محل رفتوآمد موجودات نامرئی در شب هستند.
وقتی علم پاسخی ندارد: سکوت پژوهشگران و رد پای ناشناختهها
در سالهای اخیر، برخی از دانشجویان رشتههای مردمشناسی و معماری در یزد، پروژههایی درباره بافت تاریخی و داستانهای محلی آغاز کردهاند. اما اغلب این پروژهها در مرحله گردآوری متوقف شدهاند. یکی از پژوهشگران میگوید: «وقتی شروع به ثبت روایتهای ساکنین کردیم، متوجه شدیم که اکثرشان نمیخوان صحبت کنن، یا اینکه وقتی چیزی تعریف میکنن، بهشدت پریشان میشن.»
از سوی دیگر، نهادهای رسمی تاکنون هیچ بررسی جدی درباره این گزارشها انجام ندادهاند. بعضیها این پدیدهها را به شرایط اقلیمی، توهم ناشی از گرمای شبانه یا ویژگی صوتی کوچههای باریک نسبت میدهند. اما آیا تمام این نشانهها فقط توهم است؟ یا علم هنوز نتوانسته رمز پنهان یزد را کشف کند؟
نتیجهگیری
شهر یزد همچنان بهعنوان یکی از گنجینههای تاریخی ایران شناخته میشود، اما زیر سطح آرام آن، زمزمههایی شنیده میشود که نه در تاریخ ثبت شدهاند و نه در علم توضیح داده شدهاند. شاید این روایتها تنها داستانهایی محلی باشند، یا شاید نشانههایی از جهانی دیگر. تا آن زمان، مردم یزد سکوت میکنند… و شب همچنان پر از راز باقی میماند.